ساریناسارینا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

سارینا اسمان کوچک خانه ام

دوري از سايت و ...

سلام عزيزم  الهي مامان فدات بشه حدود دو سه هفته است نتونستم بيام برات مطلب بذارم به مناسبت تولد حضرت علي (ع)  آقا جون و مامان جون و بابا و دائي مرتضي و تو من با هم رفتيم سفر مشهد مقدس حالا ميام و عكس هاش رو ميذارم خيلي خوش گذشت بعد اسباب كشي داشتيم خيلي سخت بود   بعد به مناسبت تولد يكسالگي ات عزيزم چون اينجا تنهاييم من با دوستام برات يك تولد كوچيك توي پارك بانوان گرفتيم و بهت هديه هاي خيلي خيلي قشنگ دادند دستشون درد نكنه من و بابا هم همراه دختر گلمون شب رفتيم رستوران زيتون و تو كلي با اسباب بازيهاش بازي كردي و خوش گذشت حالا حقوق بگيريم يه هديه خوشگل هم برات انتخاب كرديم ببخشي دير شد درگير خونه و ... شديم نشد....
20 تير 1390

روزمرگي

اين روزها خيلي خيلي شيرين و بازيگوش شدي همه اش گوشي تلفن رو بر ميداري و الكي گوش مي دي يا دنبال بابا براي بيرون رفتن گريه مي كني چند روز كه بابا تور و نگهمي داره و ديگه مهد نمياي دخترم اي كاش مي تونستم بيشتر باهات حرف بزنم روزهاي غريبي برام  توي غربت خيلي سخته ...
6 تير 1390

لیله الرغائب

سبلام دخترم ببخشید یه مدتی نتونستم بیام برات مطلب بذارم راستش چند روزی رفتیم ملایر پیش مامان جون و آقا جون و خاله ها و دائی ها بعدش هم مریض شدی فقط امروز اومدم بگم امشب لیله الرغائب یعنی شب آرزوها ، یعنی هرچی از خدا بخواهی خدا بهت می ده من از خدا اول برای فرج امام زمان (عج) و بعد سلامتی تو و پدر و مادرم و خاله ها و دائی ها و پدرت و بعد از خدا می خواهم که همه آرزوهای قشنگت را همیشه همیشه برآورده کنه خیلی خیلی دوستت دارم               حالم کمی بهتر بشه میام و خاطرات ملایر را برات می ذارم   ...
19 خرداد 1390

شیطون طلا

دخملی 10/3/90 شب من و بابات مشغول دیدن فیلم بودیم که یکدفعه صدای داد و بیدادت بلند شد دنبالت گشتیم دیدیم که رفتی پشت مبل و گیر کردی داری داد و بیداد می کنی   دوستت دارم عزیزم الهی مامان فدات بشم ...
12 خرداد 1390

زیر میز

دخملی شیطون و بلا دیشب رفته بود زیر میزو می خواستی پاشی و مرتب سرت می خورد به میز ولی بالاخره موفق شدی از اول میز تا اخرش رو بری  فرشته کوچولو شیطون بلا   تازه نمی ذاشتی بابات کارش رو بکنه جزواتش رو خط می کشیدی   ...
8 خرداد 1390